لباسهایی که میپوشیم، کم و بیش گوشههایی از کاراکترمون را نشان میدهند. آنچه که باعث میشه تا از بین میلیونها انتخابی که در مغازههای جورواجور وجود دارند، دستمون را روی یک تکه لباس بهخصوص بگذاریم و بگیم این رو میخوام، فرآیند پیچیدهای است که ذهن ما با کارکرد فوقالعادهاش اون رو با این سرعت برامون ممکن میکنه، البته برای بعضی ها نه چندان با سرعت. بیناییِ ما، که تمایل شدید و جداییناپذیری به هر آنچه که زیبا میدونه داره، در ذهنمون پروندهی قطوری ساخته که روی برچسبش نوشته شده سلیقهی شخصی.
محتویات این پرونده که طبیعتا برای هر آدمی متفاوت با بقیه است، مجموعهای است به روز از باید و نبایدها و چرا و چگونگیهایی که مترادف با مفهوم زیبایی است. سلیقهی شخصی همه جا همراه ماست و مدام ما رو در انتخاب لباس، غذا، دوست، کار، سرگرمی و… راهنمایی میکنه و به نوعی ویترینی از کاراکتر ماست. سلیقهی شخصیِ ما که اغلب با میلِ متفاوت بودن نسبت به بقیه همراه است، گاهی برای نشون دادن اون جنبههای ظریف و متفاوت به کمی کمک احتیاج داره که به خصوص در حوزهی لباس قطعا باید چیزی غیر از خروجیِ تولید انبوه باشه.
درست از همین نقطه است که پینبیز با مجموعهی تموم نشدنی از خلاقیت توام با شیطنتاش وارد این داستان میشه تا عضو جداییناپذیری از کمد لباسهاتون بشه. طوری که دیگه دلتون نمی خواد بدون همراهی حداقل یکی از پینهاش پاتون رو از خونه بیرون بگذارید.
پینبیز بینهایت به توان بینهایت حق انتخاب بهتون میده. مثلا اینکه کدوم پین با کدوم لباستون بیشتر جوره؟ یا اینکه این پین رو کجای این لباسم بزنم که باحالتر باشه. یا اینکه کدوم پینها رو باهم استفاده کنم تا خلاقانهترین باشه؟ یا اینکه کدوم پین، کدوم پین، کدوم پین ….